مصدق، زمانی از سیاوش کسرایی نقل قول میکرد؛ که به او گفته است: من در منظومه «آرش کمانگیر»، منظومه حماسی ساختهام؛ تو دیگر لازم نیست منظومه حماسی بسازی؛ منظومه عاشقانه بساز. و این چنین است که میبینیم منظومههای بلند مصدق، منظومههای عاشقانهای است که در ضمناش، مسائل اجتماعی و سیاسی هم وارد شده است.
همین موضوع، شاعران را در یک دوره زمانی بر سر زبانها انداخت. مصدق، زبان و نحو سادهای دارد و برخلاف بعضی شاعران، بازیهای زبانی خاصی ندارد.
بیشتر شهرت او هم به دلیل همین زبان ساده و خالی از فن و شگردهای سطح بالاست. نمیتوان او را شاعر چندان تاثیرپذیری دانست؛ اما او به سیاوش کسرایی ارادت زیادی داشت و کسرایی یکی از مشوقان جدی او بود. او بهطور ناخودآگاه، در جاهایی، از شاملو یا اخوان ثالث، تاثیر گرفته است؛ اما در مجموع، زبان شعری او چنان زبان سادهای است که آن گونه رنگ خاصی که شعرهای شاملو، اخوان یا سهراب دارد، در شعر او دیده نمیشود.
حمید مصدق، شاعر متوسطی است. در تمام رشتههای هنری، چهرههای متوسط، طرفداران بیشتری دارند. یک اثر هنری زمانی میتواند هم عامهپسند و هم در سطح عالی باشد که سهل و ممتنع باشد؛ مثل کار امثال سعدی و حافظ که جزو نوابع ادبیات جهان محسوب میشوند؛ وگرنه شاعران سطح بالا معمولا با خواص ارتباط برقرار میکنند. نیما، هنوز شاعر خواص است؛ درحالیکه فریدون مشیری و حتا شاید حمید مصدق، خیلی بیشتر از او خواننده دارند.