محمود خوشنام* | از سالهای دهه بیست، با دگرگونیهای فرهنگی ـ سیاسی که در ایران پیش آمد تصنیفسازی نیز مرحله تازهای از روند تکاملی خود را آغاز کرد. بنیاد نخستین فرستنده رادیوئی در ایران (۱۳۱۹) نیاز به برنامههای نوآورانه موسیقی را افزون میساخت.
شاگردان مکتب وزیری و صبا نه تنها تکنوازان برجستهای شده بودند که آهنگسازی را نیز به شیوه علمی آموخته بودند و برای عرضه تصنیفهای خود نیاز به صداهای تازه به ویژه صداهای جوان زنانه داشتند. همین نیازها تصنیفهای برانگیزانندهای را پدید آورد و زنان تصنیفخوان توانائی را پرورانید.
تصنیفسازان این دوره اگر چه همچنان تکیه بر “سنّت” داشتند، فضای حرکت ملودی و ریتم را گستردهتر میگرفتند. اجراها با استفاده از ارکسترهای بزرگتر جاذبههای بیشتر پیدا میکرد و طبعاً مخاطبان بیشتری را به ویژه در نسل جوان، به دست میآورد …
دلکش یکی از برجستهترین خوانندگان این گونه تصنیفهای تازه بود.
عصمت باقرپور، با نام هنری دلکش، در سال ۱۳۰۴ در شهر بابل زاده شد. هنوز نوجوان بود که نزد یکی از خواهرانش به تهران آمد که درس بخواند. در مدرسهای در خیابان ناصرخسرو نام نوشت و تا “پنج کلاس” درس خوانده و به قول خودش “سواددار” شد. در کلاس پنجم بود که صدای رسای او، برای نخستینبار از سوی “معلم سرود و موسیقی” مدرسه کشف شد. از او پرسید آیا میخواهد در “رادیو” بخواند و او “هنوز نمیدانست” رادیو “چیست؟” معلم سرود یک روز او را با قرار قبلی به “اداره موسیقی کشور” برد و او را به “روحالله خالقی” معرفی کرد. عصمت یکی از “سرود”های آموخته را خواند و توجه خالقی را جلب کرد. معلم موسیقی درست تشخیص داده بود.
او دختری جوان بود و سر حال، با صدائی باز و روشن … اسم او را فوراً نوشتند.
خالقی دست “دختر جوان و سر حال” را در دست “عبدالعلی وزیری” گذاشت، پسر عموی “کلنل” که خود خوانندهای بود با صدای رسای باریتون و نام یافته. “در طی شش ماه همه گوشههای آواز سه گاه را تمام کرد.”
عصمت باقرپور برای فراگیری همه دستگاهها، دو سه سالی وقت گذاشت و سپس با آمادگی تمام وارد “رادیوئی” شد که در نوجوانی نمیدانست چیست.
اگر علینقی وزیری پیش از این نام “روحانگیز” را به بتول عباسی داده بود، اینک روحالله خالقی، نام “دلکش” را برای “عصمت” مناسب میدید، چرا که صدائی به راستی دلکش داشت. به این ترتیب دلکش در سالهای نخستین دهه بیست، کار حرفهای خود را در رادیو آغاز کرد. در آن سالها موسیقی سنّتی بر اثر استمرار و تکرار و تقلید، جاذبه خود را از دست داده بود و نیاز بسیار به نوآوری داشت. “قمر” ستاره درخشان یکی دو دهه پیش، رفته رفته از توان خواندن افتاده بود. “ضربهخوانیهای” ملوک نیز دیگر ملال آور شده بود. “روحبخش”، هر چند که تازه چند سال بود وارد گود شده و صدای “آوازی” درخشانی هم داشت، ولی بیشتر “روحانگیز” را تقلید میکرد. جای صدای تازه زنانهای که از جنس دیگر باشد و با بافت تصنیفهای نو سازگاری نشان دهد، خالی بود.
دلکش، همان صدای تازهای بود که میتوانست این جای خالی را پر کند. او تا آهنگساز همراه خود را بیابد، به فکر افتاد که خواندن را از ترانههای محلی آغاز کند که آنها را میشناخت و در خلوت میخواند. این کار او در سالهائی که “بومیخوانی”، در محدوده موسیقی سنّتی، فراگیر نشده بود، نخستین سنگ بنای شهرت او شد. شماری از ترانههای بومی شمال ایران به یاری صدای دلکش به گوش شهرنشینان و حتی موسیقیدانانی میرسید که از زیبائیهای موسیقی بومی غافل مانده بودند! خواندههای بومی دلکش، سخت گُل کرد و به ویژه اجرای دقیق و دلکش “امیری” نشان داد که او تا چه حد با ظرائف اجرائی ترانههای بومی آشناست. دلکش خود میگویند: “اینها را برای نخستینبار بعد از آواز میخواندم و میدیدم که مردم هم خیلی استقبال میکنند. به رادیو نامه مینوشتند و تکرار آنها را میخواستند …”
در این میان برنامهسازان رادیوئی دست دلکش را در دست آهنگساز جوانی نهادند که برای عرضه تصنیفهای نوآورانه خود در جستجوی صدائی سازگار بود: مهدی خالدی از شاگردان ابوالحسن صبا. همانگونه که شیوه ویولن نوازی خالدی از دیگر شاگردان صبا متمایز بود، ساختار تصنیفهای او نیز متفاوت، مینمود. اهمیت دادن به “آرشه” و به کارگیری حداقل تحریرها و ویبراسیونهای سنّتی، شخصیت باصلابتی به ویولن او میبخشید. همین “روحیه” را میتوان در تصنیفهای او پیدا کرد. روحیهای که کمتر به آه و ناله نزدیک میشد ولی خویشاوندی بدون پیرایه خود را با ریشههای سنّتی حفظ میکرد. کمابیش همه این کیفیات را میشد در صدا و شیوه اجرای دلکش پیدا کرد. همانندیهائی از این دست، توفیق زوج هنری تازه را تضمین میکرد، به ویژه که تصنیفهای نوآورانه خالدی با شعرهائی از نوع دیگر نیز پیوند خورده بود. نخستین آنها، با عنوان “رفتی” (ما را چه پابند جنون کردی و رفتی) با شعری از “اسماعیل نواب صفا” که از یاران نزدیک خالدی بود، سرآغاز تصنیفخوانیهای دلکش به شمار میرود. عرضه تصنیف دیگری با عنوان “آمد نوبهار” باز با شعر نواب صفا، در سال ۱۳۳۷ شهرت و محبوبیت زوج هنری تازه را به اوج رسانید. تصنیفی بود با ضرب برانگیزاننده غیر معمول، ملودی هشدار دهنده و با متنی که شور و نشاط بهار را بر میانگیخت و رکود و رخوت را از جان آدمی میزدود، حرفی خیام وار:
“آمد نوبهار / طی شد هجر یار / مطرب نی بزن / ساقی میبیار
بر سر چمن / بزن قدم/ بزن به بانگ چنگ و نی /
چون بهار به عشرت و طرب / باشد خزان غم ز پی
خوش بود در پای لاله / پر کنی هر دم پیاله / ناله تا به کی؟”
گفتنی است که دلکش پیش از همکاری با خالدی، در نخستین سال کار رادیو، چند رباعی از خیام را همراه با غلامحسین بنان با موسیقی موسی معروفی خوانده بود.
آمد نوبهار، با ریتم جنبندهای که داشت، آنچنان سوکسهای به دست آورد که به گفته “نواب صفا” سی سال تمام، برنامههای نوروزی رادیو با آن آغاز میشد. خالدی خود آن را بهترین آهنگ خود میدانست. دلکش نیز آن را چون آس برنده، همه جا در آستین داشت. به باور “پرویز یاحقی” آهنگساز معروف سالهای بعد، “آمد نوبهار” قطعه نایابی است که نه در حال حاضر و نه در آینده نظیرش پدید نخواهد شد. با توفیق توفنده “آمد نوبهار” گردونه تصنیف پردازیهای “خالدی ـ دلکش” شتاب بیشتری گرفت و شور و نشاط ویژهای به برنامههای اجرائی موسیقی به ویژه در رادیو بخشید. از سوی دیگر توفیق این زوج، آهنگسازان و خوانندگان دیگر را نیز به تجدید نظر در شیوههای کار خود برانگیخت. سالها دلکش نیز الگوئی شده بود برای خوانندگانی که تازه پای به میدان میگذاشتند. شیوه اجرائی “خالدی ـ دلکش” شیوهای ماندگار شد. تصنیف، که در گذشته بسیاری از خوانندگان سراغش را نمیگرفتند و اجرای آن را خلاف شأن و منزلت خود میانگاشتند در شیوه اجرائی تازه اهمیت ویژه پیدا کرد. در هر برنامه اجرائی دو بار، در آغاز و پایان. به جای “پیش درآمد” و “رنگ” سنّتی مینشست. اگر مشتاقان تصنیف، در سرآغاز برنامه آن را نمیشنیدند، در تکرار آن در پایان برنامه به آن گوش میسپردند. به اینترتیب آوازخوانی سنّتی محدودتر اجرا میشد و جای بیشتری برای عرضه تصنیف باقی میماند.
خالدی و دلکش، در سال ۱۳۲۵ همراه با بدیعزاده و زرین پنجه و چند نوازنده دیگر، به دعوت شبکه سراسری رادیو هندوستان عازم آن دیار شدند و علاوه بر برگزاری کنسرتهائی در شهرهای دهلی، بمبئی، لاهور و کراچی، شمار بسیاری از تصنیفهای خود را نیز در صفحه به ضبط در آوردند. در سالهای بعد ورود این صفحات به ایران، صدای دلکش را فراگیرتر از آن ساخت که بود. بیتردید میتوان گفت که توفیقی چنین بزرگ سبب دیگری نیز جز صدای رسا و آهنگ نوآورانه داشت و آن همکاری تنگاتنگ میان دلکش و خالدی بود که متأسفانه بیش از هفت سال دوام نیاورد. دلکش در سال ۱۳۳۱ از خالدی جدا شد و به سراغ آهنگسازان دیگر رفت. هر چند که هیچگاه او را از یاد نبرد. خود بی آن که به علتها بپردازد، میگوید:
“مادرم میگفت نمیتواند صدای ویولن خالدی را از صدای من تشخیص بدهد. بس که ما با هم جور بودیم. هیچ صدائی مثل صدای من با ویولن خالدی جور نبود. ما خیلی همکاری قشنگی داشتیم … خیلی خوب بود…”
پس از جدای از خالدی، دلکش ابتدا “جواد” و “بزرگ لشگری” را برگزید. مدتی را نیز با “مجید وفادار” کار کرد، یکی دو تصنیف نیز از ساختههای “پرویز یاحقی” خواند و بعد همکاری نسبتاً درازمدت خود را با “علی تجویدی” آغاز کرد. در میان تصنیفهای ساخته و پرداخته تجویدی چندتائی به راستی، درخشان است. تجویدی معروف است که شمّی قوی در کشف استعدادهای تازه دارد. ولی فراست دیگری نیز دارد یا دستکم در برخورد با دلکش آن را نشان داده است. نه تنها قدرت فیزیکی که ظرفیت عاطفی “صدا”ها را نیز میشناسد، همین شناسائی سبب شد که صدای دلکش را که پس از خالدی میرفت که در سایه قرار گیرد ـ به ویژه که رقیبان تازه نفس نیز به میدان آمده بودند ـ در اوج طنین خود نگاه دارد. دلکش به یاری جاذبه تصنیفهای در خور تجویدی توانست چند سالی دیگر در صدر فهرست خوانندگان محبوب روز باقی بماند. تصنیفهائی چون آتش کاروان، پشیمان شدم، یاد کودکی و سفر کرده که جای برجستهای در فهرست خواندههای دلکش دارند، از آن تجویدی است.
روشن است که نوآوری در آن سالها تنها به کار آهنگسازان منحصر نمیشد، شاعران “تصنیفساز” نیز از پیلههای سنّتی به در آمده بودند و میکوشیدند حرفهای تازهای را با زبان تازه بیان کنند. متنهای زیبای شاعرانی چون رهی معیری، نواب صفا، بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی، به یاری دلکش میآمد.
گفتنی است که او گاه، تفننی نیز در آهنگسازی کرده است البته با نام مستعار “نیلوفر” “ساز شکسته” با شعری از شهر آشوب یکی از “تفنن”های توفیق یافته اوست.
دلکش خود گفته است که “همه آهنگهایش را دوست دارد ولی بعضی از آنها تأثیر عجیبی در او میکند که گاه از شنیدن آنها گریهاش میگیرد. اولی “به کنارم بنشین” است از خالدی با شعر درخشانی از “رهی معیری”. یکی دیگر که خیلی به دلش مینشیند مال پرویز یاحقی است “چو اسیر دام توام، رام توام” یکی هم مال “مجید وفادار” است آمدم، آمدم که سر آید انتظار تو …. و این چند تا آهنگ خیلی او را تکان میدهد …”
کمابیش از همه چیز گفتیم جز از بازیگری دلکش در سینما. او نخستینبار در فیلم “شرمسار” از محصولات استودیو پارس فیلم شرکت کرد و به قول “شاهرخ گلستان” سینما شناس کارآزموده، خیلیها نمیدانند که صنعت سینمای ایران وامدار صدای دلکش است. او با شرکت در چند فیلم فارسی، سینمای ایران را از ورشکستگی نجات داده است.
دلکش سرانجام در سیزدهم شهریور ماه سال ۱۳۸۳ در تهران درگذشت.
*پژوهشگر موسیقی