اسفند ماه امسال “مهدی اخوان ثالث” اگر زنده بود؛ ۸۸ ساله می شد. به همین بهانه
یادداشتی را بخوانید درباره رابطه شعر او و روشنفکری ایرانی.
پگاه احمدی | قرار بر اين است كه در اين نوشتار، به جنبهي روشنفكري يا روشنفكرانهي شعر مهدي اخوان ثالث يا تعامل و نسبت ميان شعر و روشنفكري اين شاعر پرداخته شود. اين در حاليست كه عموما تلقي ما از «روشنفكر» و «روشنفكري»، اغلب مبتني بر پارهاي تعاريف آشنا در حوزههاي فلسفه و علوم اجتماعيست. اين تعابير و تلقيها، علاوه بر متكثر بودنشان غالبا نيز نميتوانند به گونهاي مطلق، مورد استناد قرار بگيرند بويژه اگر بخواهيم اين تعاريف را به شكلي كاربردي در تحليل متني ادبي (و شعر به مثابهي متني ادبي) محل ارجاع قرار دهيم. در تعريف مفهوم روشنفكري برخي به پيروي از فلاسفهي يونان به ويژه سقراط و افلاطون روشنفكر را «وجدان خردهگير جوامع» دانستهاند. بعضي ديگر بر اين باورند كه «فردي كه استعداد آن را دارد كه پيام، عقيده يا نگرهاي را براي مردم بيان كند» روشنفكر است. به اين اعتبار، آيا شاعر، نويسنده و مولف از حيث برخورداري از «استعداد» ياد شده از يك بابت روشنفكر تلقي ميشود؟
بنا بر تعريفي ديگر، روشنفكر انسانيست صاحب ذهنيتي انتقادي كه با هر نوع محدوديت فكري مخالف است؛ در برابر انواع كنفورميسم و هماهنگي با محيط، مقاومت نشان ميدهد و در مواردي بر ضد همهچيز از جمله جامعه، نظم مستقر و به تعبير سارتر، پيش از همه بر ضد خويشتن خويش ميانديشيد و برميآشوبد، هيچگاه بر سر مصالحه نيست و از همين منظر، به داوري عصر و زمانهي خود مينشيند.
بديهيست كه نهتنها با استناد به تلقيهاي ياد شده بلكه حتي با استناد به همهي تلقيهاي موجود از مفهوم «روشنفكري» نميتوان حكمي دربارهي شاعر، آثار او و رابطهي اين آثار با مفهوم مورد اشاره صادر كرد. اما ميتوان با پژوهش در آثار يك شاعر يا هنرمند، نكاتي را دريافت كه ميتوانند ناظر بر تعاريف موجود از مفهوم «روشنفكري» باشند. شاعر، كلام مخيل توليد ميكند. تخيل، مرز واقعيت را درمي نوردد و بر آن ميشورد. شاعر در رويارويي با سرشت زشت امر واقعي، دست به دامان مجاز زيبا ميشود. در مجاز، يا كاملا از واقعيت تهي ميشود يا آن را تلطيف ميكند يا ديگرگونه نشاناش ميدهد. پس آيا شاعر نيز بهيك اعتبار بر اساس شوريدن عليه نظم واقعيت موجود، روشنفكر تلقي ميشود؟ بديهيست كه هر شاعري روشنفكر نيست، هرچند به شكلي صوري، ماهيتا بر تعاريف ياد شده از مفهوم روشنفكري منطبق باشد.
لذا، تنها رويكرد متن شاعر به باورهاي روشنفكرانه يا شبه روشنفكرانه است كه اين انگاره را به ذهن خوانندگان متبادر ميكند. متني كه عموما پيش زمينههاي ذهني، باورها، حساسيتهاي دروني، هراسها، حرمانها، ستيهندگيها و سوداهاي شاعر را با خود حمل ميكند. اخوان ثالث در دورهي دوم سرايش خود- آنجا كه به پيشنهادات نيما ميل ميكند و در شرح و بسط آن نيز ميكوشد – عمدتا راوي اساطير، حماسهها، ظفرمنديها، شكستها، بطلانها، نااميديها و تلخكاميهاست.
اسطوره واقعيت ندارد ولي حقيقت دارد. در اسطوره با باوري در ناخودآگاه جمعي و قومي سروكار داريم و اخوان، از اسطوره ميسرايد اين درحاليست كه بنا بر تعريفي ديگر، روشنفكر نه اسطورهسازي ميكند نه به دنبال اتوپياي موعود است! اما واقعيت اين است كه اخوان، اسطوره نميسازد! اسطوره را به متن شعرش فراميخواند تا شاهد نافرجامي و زوال خود (اسطوره) باشد. اخوان در شعرش اسطورهساز نيست بلكه با نوستالژي و تحسر ناشي از بياسطوره ماندن و فقدان آرمانشهر در كشاكش است: ز سنگستان شومش بر گرفته دل / پناه آورده سوي سايهي سدري / كه رسته در كنار كوه بيحاصل / و سنگستان گمنامش / كه روزي روزگاري شبچراغ روزگاران بود / نشيد همگنانش، آفرين را و نيايش را / سرود آتش و خورشيد و باران بود / اگر تير و اگر دي، هر كدام و كي / به فر سور و آذينها بهاران در بهاران بود /كنون ننگ آشياني نفرت آبادست، سوگش سور(قصهي شهر سنگستان)
اخوان از سويي ديگر با ظرافت و رندي، اسطورهي موعود را از جايگاه مينوي خود به پايين فراميخواند تا او را كه همواره از احوالات مرتبهي خاك، بيخبر، قدسي و مبرا مانده است، در روايتي «چوپان و شبان» وار، به امر زميني بيالايد و با او هم پيالهگي كند: مسيحاي من! /اي ترساي پير پيرهن چركين / هوا بس ناجوانمردانه سرد است! اي / منام من، ميهمان هر شبات، لولي وش مغموم / منام من، سنگ تي پا خوردهي رنجور / منام دشنام پست آفرينش، نغمهي ناجور/ نه از رومام، نه از زنگام / همان بيرنگ بيرنگم / بيا بگشاي در، بگشاي دلتنگم! / حريفا، ميزبانا، ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد / تگرگي نيست، مرگي نيست / صدايي گر شنيدي صحبت سرما و دندان است / و قنديل سپهر تنگ ميدان مردهيا زنده / به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود پنهان است / حريفا رو چراغ باده را بفروز!/ شب با روز، يكسان است.(زمستان)
اخوان، ميكوشد فكرها و ايدههاي برگرفته از آيينهاي كهن و تاريخ باستاني را در هم بياميزد و از آن گذشتههاي دور و افسانهاي به امروز نقبي بزند. او بر اساس اين باور، روايت شاعرانهي خود را با زرتشت، مزدك، ماني و بودا در ميآميزد و خود در اين باره چنين ميگويد: «شعر، محصول بيتابي انسان در لحظاتي است كه در پرتو شعور نبوت قرار ميگيرد.» پس از اين كوه تشنه درهاي ژرف است / در او نزديك غاري تار و تنها، چشمهاي روشن / از اينجا تا كنار چشمه راهي نيست / چنين بايد كه شهزاده در آن چشمه بشويد تن / غبار قرنها دلمردگي از خويش بزدايد / اهورا وايزدان وامشاسپندان را / سزاشان با سرود سالخورد نغز بستايد / پس از آن هفت ريگ از ريگهاي چشمه بردارد / در آن نزديكها چاهيست / كنارش آذري افزود و او را نمازي گرم بگزارد (قصهي شهر سنگستان)
تعدادي از ناميترين سرودههاي اخوان ثالث نظير «زمستان» پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پي سقوط كابينهي دكتر مصدق سروده شده است و به همين اعتبار، آيينهي تمام نماي فضاي عمومي آن دوره و بازتابي از همهي نااميديها و ناكاميهاي ناشي از آن است. با اين وصف، اخوان مانند شماري از ديگر شاعران همعصرش شرح ماوقع و گزارش گويي نميكند بلكه روايت شاعرانهي خود را بر اركان نماد و تمثيل استوار ميسازد.
غلامحسين يوسفي در كتاب «چشمه روشن» ميگويد: «مهدي اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطورهاي كهن و تصاويري گويا نقش كرده است». از ديگر سرودههاي اخوان، پس از كودتا ميتوان به دفترهاي «از اين اوستا» و «آخر شاهنامه» اشاره كرد: اين شكسته چنگ بي قانون / رام چنگ چنگي شوريه رنگ پير/ گاه گويي خواب ميبيند / خويش را در بارگاه پر فروغ مهر / طرفه چشمانداز شاد و شاهد زرتشت / يا پريزادي چمان سرمست / در چمنزاران پاك و روشن مهتاب
ميبيند / روشنيهاي دروغيني / كاروان شعلههاي مرده در مرداب / بر جبين قدسي محراب ميبيند / ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را / ميسرايد شاد / قصهي غمگين غربت را /هان، كجاست / پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟(آخر شاهنامه)
شاعر (اين شكسته چنگ بي قانون) خود دربارهي «عدالت» چنين ميگويد: «من به گذشته و تاريخ ايران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر كس قافيه را ميشناسد، عقده عدالت دارد، قافيه دو كفه ترازو است كه خواستار عدل است…. گهگاه فريادي و خشمي نيز داشتهام.»
بديهيست كه در اين مجال اندك، نميتوان به شرح و بسط «نسبت شعر اخوان با مفهوم روشنفكري پرداخت» اما ميتوان به روشني بر اين امر صحه گذاشت كه اخوان ثالث به گواهي سرودههايش كه محصول نوع و شيوهي خاصي از نگرش نقاد او به جامعه و پيرامون است، از روشنانديش ترين شاعران زمانهي خود بوده است. شاعري آكنده از دغدغههاي ملي- ميهني، قومي، در جستجوي برابري و عدالت، برخوردار از زباني فخيم و استوار و انديشهاي ژرف. اخوان در اغلب سرودههاي خود، جهان روايتهايي را آفريده است كه هر يك، به زبان استعاره و تمثيل، نقدي بر وضعيت سياسي – اجتماعي موجود و تبعات اين وضعيت بر انديشه و حيات فردي و اجتماعي مردم و شاعرند.